ماجرای حاج سعید و پارک دانشجو
رفته بودم تاتر شهر ، تماشای یه نمایشنامه ی تازه . زود بود ، رفتم کمی قدم بزنم . پارک دانشجو پر بود . عده ی زیادی یه جا جم شده بودن . رفتم جلو ، صحبت از حاج سعید بود و کلاس درس جاج سعید .نشنیده بودم ، استاد دانشگاهی به این نام ، من در عمرم یه حاج سغید شنیده بودم که او هم اشتباهی می خواس قاووت یزدی کرمانی بخوره ، اشباهی داروی نظافت خورد و مرد
تازه مگه استاد دانشگاه هم حاجی میشه ، زمان ما اگه به هر استادی می گفتی حاج آقا ، اون ترم که هیچ ترمای دیگه هم می نداختتت . یادم اومد زمان ما استادایی بودن که درسشون خیلی شنونده داشت ، از دانشگاه های دیگه هم جم میشدن . مثله شهید مطهری ، دکتر شریعتی و دکتر آریان پور . دقت نکرده بودم ، راستی این دانشجویایی که جم شده بودن برن درس حاج سعید ، چرا اینجورین ؟
همشون اجق وجق ، خیلی هاشون گوشواره دارن ، یکی به گوش راست ، یکی به گوش چپ .
رفتم رو یه نیمکت نشستم ، یه جوونی هم اومد کنارم نشست . پرسید شما هم میرین درس حاج سعید ؟
'گفتم به من میاد دانشجو باشم ؟ تازه این حاج سعید کیه ؟
گفت درسش خیلی با جاله
گفتم من دانشجوی دهه ی پنجا بودم ، الان چل تا حاج سعیدا درس میدم
دیدم گل از گلش واشد و لب و لوچه اش را یه جوری کرد و با قر و قمیش گفت : پس شما استادید؟
گفتم استاد که نه ، وکیل دانشگاهم ، بیکار که شدم طنز می نویسم ، شعر میگم .
گفت : منم به شعر علاقه مندم گفتم چه شعرایی می خونی ؟
گفت : عاشق ایرج میرزایم
پاشدم برم ، گفتم خدا را شکر ، چه توفیقی بهتر از این . این همه جوان های اج وجق را به راه راست هدایت کردن . خیلی توفیق میخواد یادمهرا : خاطرات فرهنگی سیاسی اجتماعی...
ادامه مطلبما را در سایت یادمهرا : خاطرات فرهنگی سیاسی اجتماعی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : yadmehr2a بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 21 دی 1401 ساعت: 2:05